۱۳۸۵ اسفند ۸, سه‌شنبه

Reading Comprehension for TOFEL

در راستای گسترش مهارت های زبان فارسی و در ادامه ی تلاش های پیشین، توجه داوطلبین گرامی را به نمونه ی دیگری از Reading آزمون TOFEL (Test Of Farsi jahate Esbate Liaghat) جلب می نماییم.

دستورالعمل: متن زیر را از نظر منوّر خود گذرانده و بر اساس متن، دانش عمومی فارسی و با توکّل به خدا به سوالات پاسخ دهید.

1. در ايران برای اولين بار طرحی تهيه شده که طبق آن جزيره ای در درياچه اروميه برای تفريح زنان در نظر گرفته شده است که هيچ مردی به آن راه داده نمی شود.
2. اين جزيره، با نام "آرزو"، از جمله جزاير کوچک درياچه اروميه است که در صورت به اجرا درآمدن طرح ارائه شده، کليه امور آن، مانند حمل و نقل و امکانات تفريحی و رفاهی، توسط زنان و برای زنان اداره خواهد شد و مردان اجازه ورود به اين جزيره را نخواهند داشت.
3. وسعت اين جزيره هشتصد هکتار است و به لحاظ بزرگی پنجمين جزيره از 102 جزيره درياچه اروميه به حساب می آيد.
4. مدير عامل سازمان همياری های آذربايجان غربی (زيرمجموعه ای از استانداری آذربايجان غربی)، به روزنامه تهران امروز گفته است که در کنار اشتغالزايی برای زنان هدف ديگر از ارائه اين طرح توسعه فضای گردشگری در داخل ايران و همچنين جذب گردشگران خارجی بوده است.
5. آقای آقايی گفت برای جزيره زنان رستوران های کوچک، سوئيت های آبی و مراکز بهداشتی در نظر گرفته شده که مديريت همه اين امکانات با خود زنان خواهد بود.
6. هزينه تجهيز اوليه اين جزيره حدود 200 ميليون تومان تخمين زده شده و گفته می شود غلامرضا حسنی، امام جمعه آذربايجان غربی، نيز اجرای اين طرح را به لحاظ شرعی بلامانع دانسته است.
7. مدير عامل سازمان همياری آذربايجان غربی به روزنامه تهران امروز گفت دليل انتخاب جزيره آرزو موقعيت جغرافيايی مناسب آن بوده و همچنين طبيعت ديدنی اين جزيره می تواند در جذب توريست به اين درياچه موفق باشد.
8. پس از انقلاب اسلامی موضوع جداسازی جنسيتی در اماکن عمومی به دفعات مطرح بوده و در مواردی نيز به اجرا درآمده است. تفکيک مسافران زن و مرد در اتوبوس های شهری از اولين نمونه ها بود و به تازگی نيز تاکسيهای ويژه زنان در سطح شهر تهران کار خود را آغاز کرد.
9. پيشتر نيز استانداری تهران اعلام کرده بود در نظر دارد پارک های ويژه زنان را احداث کند تا زنان بتوانند بدون نياز به حفظ حجاب به ورزش و تفريح بپردازند.
10. بنابه گزارش ها از ايران در چند ماه اخير موج تازه ای از پيشنهادها برای جداسازی زن و مرد، به ويژه در ادارات دولتی، آغاز شده است.


پرسش ها:
1 – علت نام گذاری این جزیره به اسم «آرزو» چیست؟
الف – چون مردان در آرزوی ورود به این جزیره دچار سوختگی در نواحی مختلف بدن می شوند.
ب- چون آرزوی زنان ایرانی را مبنی بر تفریح در محیطی آزاد برآورده می کند.
ج – چون آرزوی مردان ایرانی را مبنی بر تبعید زنان به یک جزیره ناشناخته جامه عمل می پوشاند.
د – آرزو اسم نوه ی حجت الاسلام حسنی است.

2 – مطابق اظهارات مدیر عامل سازمان همیاری های آذربایجان غربی، هدف از ارائه ی این طرح چیست؟
الف – پر کردن اوقات فراغت زنان
ب- ایجاد اوغات فراغت برای مردان
ج – ایجاد اشتغال برای زنان
د – جذب گردشگران خارجی

3 – به نظر شما و با توجه به متن، این جزیره احتمالا سبب جذب چه نوع گردشگران خارجی خواهد شد؟
الف – زنان تنها
ب- زنان همجنسگرا
ج – مردان مسلط به تکنیک های عکسبرداری هوایی
د – مردانی که تصادفا در حال پرواز بر فراز دریاچه ی ارومیه با همسر/دختر/دوست دختر خود دچار درگیری شده و مایل به پرت کردن آن ها به دریا هستند.

4 – در صورت موفقیت این طرح و سرازیر شدن گردشگران خارجی به جزیره ی آرزو، چه راهکاری را برای پر کردن اوقات فراغت مردان همراه، در حین اقامت زنان در جزیره مناسب می دانید؟
الف – با مراجعه به رستوران های سنتی داخل ارومیه، نسبت به صرف میزان مکفی سماق اقدام نمایند.
ب- با گرفتن وقت قبلی به دفتر آقای حسنی یا یکی از نمایندگی های مجاز آن در استان مراجعه کرده و در صورت تشرّف به اسلام از امکانات خانه های عفاف استفاده نمایند.
ج – با استفاده از یک شیء برنده، شرایط لازم را جهت ورود به جزیره در خود ایجاد نمایند.
د – جزیره ی دیگری تحت عنوان «امید» در دریاچه ی نمک قزوین تجهیز شده و همراهان مرد مستقیما به آن جا اعزام شوند.

5 – منظور از عبارت «طبیعت دیدنی این جزیره» در پاراگراف 7 که بر اساس متن سبب جذب توریست به جزیره می شود، چیست؟
الف – عوارض طبیعی جزیره
ب- عوارض غیر طبیعی جزیره
ج – رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی
د – هیات مدیره ی رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی

6 – نظر به همزمانی ارائه ی این طرح با طرح سهمیه بندی جنسیتی کنکور، چه نتیجه ی جامعه شناختی حاصل می شود؟
الف – مردان ایرانی اجازه ی کار در بیرون را به همسران/دختران خود نمی دهند ولی مطابق یافته های سازمان همیاری های آذربایجان غربی، با اعزام آن ها به جزیره مشکلی ندارند.
ب- دخترانی که در نتیجه ی طرح سهمیه بندی جنسیتی از ورود به رشته های تخصصی باز می مانند می توانند بدون نگرانی در رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی مشغول به کار شوند.
ج – دختران می توانند با تبعید یک ساله ی خود به محیط آرام و دلپذیر جزیره آمادگی علمی بیش تری نسبت به پسران کسب کرده و بر سهمیه بندی جنسیتی فائق آیند.
د – با کاهش تعداد زنان دانشجو، طبق بررسی های آماری، میانگین اوقات فراغت زنان تا 60 درصد افزایش یافته و لذا استقبال از جزیره افزایش پیدا می کند.

7 – به نظر شما در صورت افتتاح جزیره ی آرزو کدام یک زنان سرشناس زیر تمایل بیش تری به سفر به این جزیره خواهند داشت؟
الف – آنجلینا جولی
ب- کاندولیزا رایس
ج – فاطمه رجبی
د – سرندی پیتی

8 – کدام عنوان زیر برای متن مناسب تر است؟
الف – آرزو بر جوانان عیب نیست
ب- تا امید هست، آرزو نباید کرد
ج – آرزو های بزرگ
د – قصه های جزیره

۱۳۸۵ اسفند ۵, شنبه

حکایت سه

در شهر کیوتو دو معبد ذن بود، یکی در شمال و دیگری در جنوب. هر کدام برای تهیه ی مایحتاج روزانه ی معبد، شاگردانی را مسوول قرار داده بودند.
روزی شاگرد معبد شمالی برای خرید سبزی به شهر رفت و در راه با شاگرد معبد دیگر برخورد کرد. شاگرد معبد جنوبی پرسید:
- کجا می روی؟
- هر جا پاهایم مرا ببرند!
این پاسخ، شاگرد معبد جنوبی را وادار به سکوت کرد. پس باز گشت و موضوع را با استاد خود در میان گذاشت.
استاد گفت: اگر فردا او را دیدی سوالت را تکرار کن و وقتی همان جواب را داد، بپرس اگر پا نداشتی به کجا می رفتی؟ به این ترتیب درسی به او خواهی داد.
روز بعد دو شاگرد به هم برخوردند و این گفتگو بین آن ها گذشت:
- کجا می روی؟
- هر جا باد مرا ببرد!
شاگرد معبد جنوبی باز ساکت ماند و در بازگشت از استاد کمک خواست.
استاد گفت این بار بپرس اگر باد نوزد به کجا خواهی رفت؟
گفتگوی فردای آن روز این گونه بود:
- کجا می روی؟
- می روم سبزی بخرم.

۱۳۸۵ بهمن ۲۹, یکشنبه

حکایت دو

«تانزان» و «اکیدو» دو راهب ذن در خیابان گل آلودی در شهر قدم می زدند که به دختری با جامه ابریشمین برخوردند. او به خاطر گل و لای می ترسید از خیابان بگذرد. «تانزان» به او گفت: بیا دختر و او را بغل کرد و از خیابان گذراند. دو راهب تا شب سخن نگفتند، سرانجام در دیر، «اکیدو» نتوانست بی تفاوت بماند و گفت: راهبان نمی بایست به دختران نزدیک شوند، خاصه به دختران زیبایی چئن او. چرا چنین کردی؟
«تانزان» گفت: دوست عزیز، من آن دختر را همان جا در شهر بر زمین گذاشتم؛ این تویی که او را با خود تا این جا آورده ای!

۱۳۸۵ بهمن ۲۷, جمعه

حکایت یک

استاد «جوشو» از راهبی که برای اولین بار در تالار مراقبه می دید، پرسید:
«آیا پیش از این تو را این جا دیده ام؟»
راهب گفت: «نه استاد، مرا ندیده اید».
جوشو گفت: «پس پیاله ای چای بنوش».
آنگاه از راهبی دیگر پرسید: «آیا قبلا تو را این جا دیده ام؟»
«بله استاد، مسلّما.»
جوشو گفت: «پس پیاله ای چای بنوش».
لختی بعد، راهبی که سرپرست تالار بود از جوشو پرسید:
«چرا شما با هر پاسخی که به سوالتان می دهند، چای تعارف می کنید؟»
استاد ناگهان با فریاد پرسید:
«عجب! تو هنوز این جایی؟»
«البته استاد!!»
«پس بیا پیاله ای چای بنوش».

صد حکایت ذن

نام ها گاهی غلط اندازند. بسا موضوعات سطحی و بی محتوا که بی جهت محبوب می شوند و این جا و آن جا از غریب و آشنا دائم در موردشان می شنوی. من اصلا میانه ی خوبی یا این موضوعات «محبوبیت آلود» ندارم و سعی می کنم تا حد امکان از آن ها احتراز کنم. نام ها امّا گاهی غلط اندازند.

چندی پیش در اعماق یکی از قفسه های کتاب خانه چشمم به کتابی خورد به نام «صد حکایت ذن». ظنّ غالب بردم که از همان کتاب های مزخرف یا مزخرفات مکتوب باشد. با این حال آن را برداشتم و ورقی زدم؛ کتاب مقدمه ی کوتاه ولی جامعی در باره ی آیین ذن بودیسم داشت که به روشی مقبول و علمی و به قلم یک دانشمند این رشته نگاشته شده بود. جلوتر که رفتم دیدم حکایت ها هم اکثرا از آن سنخ حکایات «جویده شده» با نتایج «اخلاقی» نیستند. رندی خاصی در آن ها بود که تلنگر های شوخ طبعانه ای می زد. طعمی از اشعار مولانا یا خیّام داشت انگار.

در این جا قصد نوشتن همه آن ها را ندارم. از نوشتن آن هایی که خواهم نوشت هم قصد تبلیغ یا نقد عقیده ای را ندارم. تنها می خواهم منتخبی از آن ها را جایی برای خود ثبت کرده باشم و نیز شاید کسانی در لذت تلنگر خوردن از آن ها با من شریک شوند.

تدریجا که پیش رفتم سعی می کنم تمام یا بخشی از مقدمه ی کتاب را جهت تبیین مفاهیم پایه ای و بعضی اصطلاحاتی که در حکایات به کار رفته اضافه کنم.
شایان ذکر است که در متن کتاب حکایات دارای عنوان هستند که من آن ها را حذف کردم.

مشخصات کتاب چنین است:
صد حکایت ذن
گردآوری و برگردان: دل آرا قهرمان
ناشر: نشر میترا
1377

۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

سیب


حوّا دستش را به طرف او دراز کرد و گفت: بیا. سیب بخور! آدم گفت: ولی آخر خدا .... حوّا لب او را با بوسه ای بست و با ناز گفت: تو را به خدا ... بیا بخوریم دیگر! آدم مردّد شد. بوی گس سیب و طعم تازه ی بوسه او را مسحور کرده بود. درنگی کرد. و سیب را به دهان برد.

رنگ های تلخ و ترش و شیرین در سر او چرخیدن گرفت. چرخید و چرخید و چرخید ... و چون چشم باز گشود، بر زمین بودند.

حوّا با چشمانی بهت زده و نگاهی بغض آلود عذرخواهانه زبان گشود: ولی ... من.... آدم لبان او را با بوسه ای بست. سیب را دو نیم کرد. دستش را به طرف او دراز کرد و گفت: بهشت به جهنّم! ولنتاینت مبارک!



پی نوشت:
با پوزش از کتاب مقدّس و کمپانی اپل مکینتاش به خاطر نقض کپی رایت

۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

نقش مناسبت در مناسبات ملی

نگاه مختصری به تاریخ ایران در هزاره ی اخیر، صده ی اخیر و همچنین ظرف چند ساعت گذشته به خوبی نشان می دهد که مناسبت های گوناگون از نقش حیاتی در شکل گیری وقایع حساس تاریخی برخوردار بوده اند. به عنوان مثال می توان به مواردی از قبیل برگزاری جشن هسته ای در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، افزایش حضور زنان در مراکز درمانی به مناسبت روز زن، کاهش تعداد دانشجویان دانشگاه ها به مناسبت روز دانشجو، آبگیری سد سیوند در سالروز تولد کوروش کبیر، تغییر ساعت کاری بانک ها در 22 بهمن و وقوع کودتای بیست و هشت مرداد در 28 مرداد 32 اشاره نمود.

نظر به این که ما به گواهی آگاهان و تایید پزشکی قانونی پسر خوبی بوده، هر روز صبح، ناخن هایمان را کوتاه کرده، هر شب دندان هایمان را مسواک می زنیم و هر ظهر سرمان را با شامپوی ضدّ قورمه سبزی شستشو می دهیم، این بحث را در همین جا مختومه اعلام می کنیم. اینک به خبری که هم اکنون به دستمان رسید توجه فرمایید:

وبلاگ های یاهو که دو هفته پیش به مناسبت دهه محرّم فیلتر شده بود، هفته پیش به مناسبت دهه فجر بازگشایی شد.
البته این مهم تاثیری به حال این بنده نداشته و فعلا تا صاحبخانه جدید جوابمان نکرده همین جا سکنی می گزینیم.

۱۳۸۵ بهمن ۱۶, دوشنبه

گزارش خبری

این شعرگونه چنان که گفتم می بایست روز عاشورا درج می شد که نخست به خاطر سفر، سپس به دلیل فیلترینگ، و در ادامه به واسطه ی اسباب کشی (قس علی هذا ...) انتشار آن به تعویق افتاد
آفتاب
در ناف ِ آسمان
می سوزد.
در خیابان های تهران
پیرهن ها همه سیاه است
و چراغ ها قرمز.

عزاداران
دسته دسته
می گذرند.
نرسیده به میدان
مجاور خیمه
دسته ای قمه می خورند
و دسته ای
قیمه.


عزاداران
دسته دسته
می گذرند؛
پیشاپیش ِ دسته
علمدار
پیداست
و در معاونت او
از چپ و راست،
نیرو های امدادی
تعادل استاتیکی ِ عَلَم را حفظ می کنند.
آفتاب امّا
در قلب کربلا می سوزد
و در سایه شرمگین ِ او
علمدار
تنهاست.
تاریخ – به اعتقاد آگاهان -
عجول تر از عِلم استاتیک است.

در میان ِ دسته،
گروهی به سینه زنی مشغولند
و گروهی
به سینه زنی.

فغان ِ سنج و طبل
در فضای کوچه
می پیچد
و عقب داران ِ سیاه پوش
با طبل ِ یاماها بر دوش،
مویه کنان
می گذرند.

آفتاب
از ناف ِ تهران
به زیر می آید.
عزاداران
هنوز
دسته دسته
می گذرند؛


دسته ای
دست بر سر می کوبند.
دسته ای از برادران ِ صبور
دست دست می کنند
تا دسته ی خواهران ی غیور
خرامان برسند.
تا اینان
سر به سر آنان بگذارند
و آنان
اینان را
دست به سر کنند.
آخرین آمارِ شکستگی ِ سر و دست
حاکی از ثبت یک رکورد نوین است.
و چنین است
که در کارناوال ِ سر و دست
طبق بخشنامه های جدید الاحداث،
نمایش ِ سر ِ حسین
و دست ِ عبّاس
ممنوع اعلام می شود.


آفتاب
کماکان
در قلب کربلا
می سوزد.
هواشناسان
این پدیده را ناشی از اختلاف ساعت می دانند.

عقربه ها به پیش!
این جا عاشوراست،
صدای جمهوری اسلامی ایران.

۱۳۸۵ بهمن ۱۵, یکشنبه

سهراب کُشی و اسباب کِشی

کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی
وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
گر از دست تقدیر هم بر جهی
نِئی ایمن از طرح سامان دهی
بَر و ساز و کوپال، حاضر کنم
بیابم تو را باز و فیلتر کنم

دیروز بعد از سفر ِ کمی تا قسمتی یک هفته ای که به ولایت داشتیم، سراغ جناب یاهو آمدم که نوشته ای را که بنا بود در حوالی عاشورا درج کنم و کمبود تکنولوژی اذن انتشار آن نداده بود، با چند روز تاخیر در وبلاگ بگذارم.
غافل از این که دوستان ما در وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (که هر یک از ارکان این نام را هفت لایه معنایی موجود است و در هر لایه دنیایی مسدود!)، دستخوش حساسیت فصلی یا شور حسینی – نمی دانم کدام - شده اند. نمی دانم این عارضه موضعی بوده یا جهانی، موقتی بوده یا دائمی، ولی حقیقت آن است که در حوزه ی دسترسی این بنده ی کم ترین، فیلترینگ مبارکه، تمام سی صد و شصت درجه ی دایره ی وبلاگ های یاهو را متبرّک فرموده است.
به هر حال ضمن تقدیر فراوان از دست اندرکاران این ابتکار بدیع، من نیز در یک اقدام سریع از این طلیعه ی بهاری و توفیق اجباری استفاده کرده و به یک وبلاگ مجهز تر نقل مکان می کنم. امید است چند روزی بیش تر بتوانم به حیات لم یتفلتر خود ادامه دهم؛ لا اقل تا روزی که همه سایت های مبتدا به http://www/ فیلتر نشده باشند!
آدرس جدید وبلاگ:
http://jizzzghoolak.blogspot.com/
نوشته ها و کامنت های قبلی را در اسرع وقت به خانه جدید تبعید خواهم نمود
و حفظکم الله جمیعا و استثناکم من الفیلترون و الفیلترات!

۱۳۸۵ دی ۲۲, جمعه

پنجشنبه خاکستری



امروز پنجشنبه بیست و یکم دی ماه سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و اندی، مصادف با یازدهم جاناوری سنه دو صفر هفت میلادی، ما و جمعی از همقطاران پس از یک ترم بی وقفه عرق باران، موفق به دادن امتحان ختم التّرم درس نفوذ در جامدات (یا فعلی در همین حول و حوش) شدیم. در مناقب امتحان همین بس که مشتمل بر نُه سوال و هر سوال متشکل از نه بخش بود و هر بخشی را هیبتی در ظاهر عیان و محنتی در باطن، نهان . حجم سوالات به قاعده ده امتحان قسطی بود و وقت امتحان به پیمانه ده سوال تستی. علی ایّ حال چنان شد که امتحان پیش از فرارسیدن دهه مبارک فجر به پایان رسید و جان و توان ما نیز. ه
تا فردا آفتاب از کدام سمت طالع شود. ه
وایّدکم الله یا فوم الدّکترین

۱۳۸۵ دی ۱۶, شنبه

جاسوسان الکترونیک - ملودرام ساینس فیکشن در دو پرده

به گزارش يک روزنامه آمريکايی وزارت خارجه اين کشور برای شناسايی دست اندرکاران بخش های حساس برنامه هسته ای ایران از جستجوگر اینترنتی گوگل استفاده کرده است.
وزارت خارجه آمريکا در واکنش به درخواست بی بی سی فارسی فهرست حاصله را "معتبر" خوانده است.
واشنگتن پست روز دوشنبه در گزارشی نوشت که مخالفت سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سی آی ای، با ارائه فهرست افراد دست اندرکار برنامه اتمی ایران به وزارت امور خارجه باعث شد تا مسوولان این وزارتخانه برای جمع آوری نام این افراد به جستجوگرهای اینترنتی مراجعه کنند.


جاسوسان الکترونیک
ملودرام ساینس فیکشن در دو پرده



پرده اول
دوربین نمای بسیار نزدیک لب نسبتا کلُفتی را که دندان های سفید و مرتبی بین آن دیده می شود نشان می دهد. لب به حالت نیمه غنچه قرار دارد و به لبخند ملیحی گشوده شده است. ناگهان تصویر می ایستد.
[صدای کارگردان با عصبانیت: چه غلطی می کنید شماها؟ بابا رو آنتنیم! چند بار بگم اون CD زهره رو تو استودیو نیارین!!]
[چند صدای دیگر نجواکنان شنیده می شود. صدای کارگردان برای مدتی قطع می شود]
[صدای کارگردان با ملایمت نسبی: آهاااا! شرمنده آقا! ادامه میدیم]
تصویر لب غنچه مجددا به حرکت می افتد. دوربین به تدریج زوم اوت کرده و بیلبورد بزرگی از چهره خندان هوگو چاوز نمایان می شود. وی انگشت شست دست راست خود را رو به بالا و شست دست چپ را رو به پایین در معرض دید بینندگان قرار داده است. در زیر تصویر با فونت درشت B Titr شماره 400 نوشته شده: «مرگ بر آمریکا! زنده باد ملت ونزوئلا!!»
موزیک متن: امان از اون لباش... از اون قدّ و بالاش ...
دوربین به زوم اوت ادامه می دهد تا جایی که نمایی کاملا باز از میدان شلوغی در مرکز شهر کاراکاس ظاهر گردد. ساختمان شیشه ای بلندی اکنون در مرکز تصویر قرار دارد.
صحنه بعدی سردر این ساختمان را نمایش می دهد. دوربین با حرکتی تدریجی زاویه دید خود را از در ورودی رو به سمت آسمان تغییر می دهد. در میانه راه، تابلو بزرگ سردر ساختمان دیده می شود: «سازمان ملّی اطلاعات و امنیت جمهوری ونزوئلا». دوربین به حرکت خود ادامه داده و در نمایی از برج برافراشته ساختمان در زمینه آسمان آبی توقف می کند. چند تکه ابر در آسمان دیده شده و عقابی با شکوه و وقار، پهنه آسمان را در مجاورت برج چندبار می پیماید. موزیک متن: سمفونی شماره 9 بتهوون. ناگهان موسیقی با صدایی شبیه شالارپ قطع می شود و کل صحنه به رنگ تیره با رگه های سبز و سفید در می آید.
[صدای فریاد و دشنام فیلمبردار ناگهان با مارش حماسی سرود ملی ونزوئلا پوشانده می شود. از این میان تنها عبارات «ونزوئلا»، «مادر هرچی عقاب» و «پاینده مانی و جاودان» به طور مبهم به گوش می رسد]



صحنه بعدی داخل یکی از اتاق های سازمان اطلاعات و امنیت را واقع در طبقه پانزدهم برج نشان می دهد ( هنوز در گوشه ای از


تصویر آثار شکوه و وقار عقاب به چشم می خورد). یک مامور امنیتی با لباسی نامرتب پشت کامپیوتر نشسته و به سرعت چیزهایی تایپ می کند، هر چند لحظه یک بار نیشش تا بناگوش باز شده و گاهی هم زیر لبی چیزهایی می گوید. مامور دیگری که مقام ارشد مامور قبلی است، با ظاهر جدّی و عینک دودی پشت به مامور ایستاده و دست های خود را پشت کمرش قفل کرده. روی او به پنجره قرار دارد و به بیلبورد چاوز در دوردست خیره شده است.



مقام ارشد (بدون این که روی خود را برگرداند): چه غلطی می کنی؟ یه کاری نکن بدم یاهومسنجرو uninstall کننا. بالاخره تونستی هویت اون چهار تا جاسوس رو که قراره وارد کشور بشن شناسایی کنی؟
مامور: نه حاجی! یعنی بله حاجی ... یعنی... حقیقتش الان داشتم با ID مبدّل با یکی از جاسوسای دو جانبه وارد مذاکره می شدم. گمان کنم اطلاعات ذی قیمتی در مورد پرونده داشته باشه.
مقام ارشد: خوب، چه اطلاعاتی به دست آوردی؟
مامور: والله حاجی طرف هنوز خط نمیده، یه سری جملات رمزی مخابره کرده، گمونم اسم شبشون باشه. چی جوابشو بدم؟
مقام ارشد با طمانینه رویش را به سمت اتاق برمی گرداند. کارت شناساییش روی سینه دیده می شود: در سمت چپ کارت عکس او در حالی که روی چشمانش نوار سیاهی کشیده شده و مابقی صورتش شطرنجی شده است دیده می شود و در سمت راست هویت او قابل مشاهده است: فرناندو حاجیلا – رییس دایره ضد جاسوسی.


مقام ارشد: کلمه رمز چیه؟
مامور: نوشته a/s/l
مقام ارشد (لحظه ای به فکر فرو می رود): یه استعلام از معاونت کشف رمز سازمان می گیری. می خوام تا یک ساعت دیگه رو میزم باشه.



(در همین لحظه صدای کوبیدن چند ضربه به در شنیده می شود.)



مامور (با دستپاچگی همراه با پاچه خواری): استعلام لازم نیست حاجی! آقای معاون همین الان on شدند، دارم باهاشون صحبت می کنم ...



(برای دقایقی سکوت در اتاق حکمفرما شده و تنها صدای کی بورد و گاهی هم چیزی شبیه به زنگ به گوش می رسد)
مامور: ماموریت انجام شد قربان! الان پرینتشو می گیرم ...
دوربین دستگاه چاپگر پیشرفته ای را نشان می دهد. (در گوشه دستگاه علامتی شبیه S دیده می شود و زیر آن نوشته های زیر قابل خواندن است: SaVeneZ: Everyday better than yesterday ). چند صدای منقطع و سپس یک صدای پیوسته از دستگاه شنیده شده و کاغذی از آن خارج می گردد. مامور با عجله کاغذ را جدا کرده و به دست مقام ارشد می دهد.



مقام ارشد با نگاه تیزبین و شکاک برگه را از نظر می گذراند. دوربین نمای پشت سر او را نمایش می دهد به طوری که گوش چپ او به همراه بخش اعظم کاغذ در تصویر دیده می شود. (شکوه و وقار عقاب اکنون به وضوح روی سفیدی کاغذ قابل تشخیص است.) متن زیر روی کاغذ نوشته شده است:




مقام ارشد: مرده شور خودتو با پرینترت ببره! پس بقیش چی شد؟
مامور (با دستپاچگی و ماست مالی): حاجی به خدا ما بی تقصیریم. یه هفته است نامه زدم به امور اداری برامون تونر بفرستن، انگار رییسشون امضا نمی کنه.
مقام ارشد (با کلافگی و تغیّر): به جهنّم!! اصلا استعلام نمی خوام! بنال ببینم! دیگه چه کانال اطلاعاتی واسه کشف هویت این جاسوسا داریم؟
مامور (فکر می کند): هوم م م م ... والله قربان ... آها! می خواین پروفایل اورکات شونو چک کنم؟
مقام ارشد: هر غلطی می کنی زودتر! فقط بجنب. نبینم دوباره واسه منشیای سازمان scrap بذاری.
مامور (مثلا خجالت می کشد): ... نفرمایید قربان! ما و این رویه های غیر اداری؟ خدا به سر شاهده اگر...
مقام ارشد (با نهایت ایجاز): خفه.
(مامور با نهایت فرمانبرداری سکوت می کند. دقیقه ای به همین منوال سپری می شود. مقام ارشد با بی صبری نظاره می کند. لحظاتی دیگر نیز سپری می شود. مامور چند بار با عصبانیت کلید Enter را می زند و دست آخر زیر لبی جملاتی را در خصوص بستگان فرد نا معلومی ردیف می کند)
مامور (با عصبانیت ناگهانی): سایتِ شو فیلتر کردن حاجی!!
مقام ارشد (با تعجب): مگه میشه؟ چی گفته؟
مامور (با بی طرفی و معصومیت): نوشته «مطابق دستور مقام قضایی دسترسی به پایگاه مورد نظر مسدود می باشد.»
مقام ارشد (عاری از معصومیت و کاملا غیرزیرلبی جملاتی را در خصوص بستگان مقام قضایی ایراد می کند): ... خوبه خود من بهشون یاد دادم فیلترو با چه «ف» ای هجّی کنن. الان نشونشون می دم ...
(مقام ارشد گوشی تلفن را برداشته و شماره ای را می گیرد. آثار عصبانیت حق به جانبی بر چهره اش هویداست.)
مقام ارشد: حاجی صحبت می کنه. وصل کن آقای وزیر!
(یک دقیقه بعد)
مقام ارشد (کماکان عصبانی و حق به جانب): مردکه! بازی بازی با دم شیرم بازی!!؟ دیگه کارت به جایی رسیده که خط منو فیلتر می کنی؟ می خوای بدم اون نفَس بو گندو تو واسه همیشه فیلتر کنن؟ می خوای ...
(ظاهرا وزیر مخابرات در این میان توضیحاتی را پشت تلفن ارائه می کند. چهره مقام ارشد مدتی مبهوت می ماند و سپس به تلفیقی از شرمندگی و ماست مالی تبدیل می شود.)
مقام ارشد (با عصبانیت رو به مامور پشت کامپیوتر کرده و پشت تلفن لبخندی زورکی می زند): ... نه .... نه جناب وزیر! حتما اشتباه شده... نه به جان شما امکان نداره ... دارید کم لطفی می فرمایید.... این جا ؟؟ تو دایره من؟ ... محاله آقا. محال ...
(در حین صحبت چشم خود را از مامور برنداشته و رنگ چهره اش با نرخ تصاعدی از قرمز به بنفش و از بنفش به سیاه می گراید.)
- ... نه قربان! بنده اطمینان می دم اشتباه شده! ... آخه ... می دونید؟ .... حقیقتش این کامپیوتر دایره ما یک ایراد جزیی داره ... بله، بله ... این دکمه X ش گاهی گیر می کنه... نه ... نه ......... بله ...بله شما وصلش کنید، من اطمینان می دم که تصادفی بوده.
(مکالمه تمام می شود. مقام ارشد گوشی را رها می کند. پیش از آن که گوشی با صدای گوشخراشی به زمین بخورد، مقام ارشد دو گام بلند به سمت مامور جهیده است. دو دستی یقه تا به تای او را گرفته و او را بلند می کند. در این لحظه چهره هر دو نفر به سفیدی می زند.)
[ناگهان تصویر متوقف شده و آقای مهران مدیری در حالی که یک ظرف پلاستیکی سفید به دست دارد مقابل دوربین ظاهر می شود و خاطرنشان می کند: «به سفیدی برف، با مایع سفید کننده گلرنگ». تصویر مجددا به حرکت می افتد]
مامور ارشد: تو حیا نمی کنی؟ تو خجالت نمی کشی؟؟ بابا همین هفته پیش وام ازدواج پسر دومتو خودم امضا کردم!!! آخه ...
(تصویر صحنه در گیری به تدریج محو می شود و صدای موزیک، صداهای دیگر را در خود گم می کند. موزیک متن: آی مَردُم، مُردَم ... تصویر کاملا سفید می شود. در گوشه ای از تصویر لکه های به جا مانده از عقاب اسبق و در گوشه دیگری سه قطره خون به چشم می خورد...)


پرده دوم
آگهی استخدام جاسوس

سازمان ملی اطلاعات و امنیت جمهوری ونزوئلا جهت تکمیل کادر اداری خود در دایره ضد جاسوسی، به یک مامور مجرب با شرایط زیر نیازمند است:
- آشنا به روش های کسب اطلاعات میدانی
- متخصص در فرآیندهای جاسوسی و ضد جاسوسی در سطح بین المللی
- آشنایی کافی با روش های مدیریت و اجرای عملیات شهری
- مهارت در هنرهای رزمی جوجوتسو و نین جوتسو
- آشنایی کافی به Word، HTML و اینترنت
از متقاضیان واجد شرایط تقاضا می شود با در دست داشتن اصل و دو کپی از کارت پایان خدمت و گواهی تایید سوء پیشینه به دفتر امور اداری و استخدامی واقع در طبقه چهارم سازمان، در میدان مرکزی کاراکاس مراجعه فرمایند.
اولویت با مامورین متاهل و چشم پاک می باشد.
روابط عمومی
سازمان ملی اطلاعات و امنیت
جمهوری ونزوئلا

۱۳۸۵ دی ۱۵, جمعه

Reading Comprehension for TOFEL

با توجه به پیشرفت های روز افزون علمی و دانشگاهی در کشور و نظر به ازدیاد نجومی مراکز پژوهشی در ایران و به ویژه با توجه به طرح ایجاد مرکز استنادی مدارک و مقالات علمی ویژه کشورهای اسلامی که به منظور زدن مشت محکمی به دهان ISI، CIA و سایر ایادی استکبار مطرح گردیده است، انتظار می رود که به زودی ایران به یکی از مراکز علمی جهان بدل شده و سیل فرار مغزها را از کشورهای غربی و شرقی به میهن اسلامی مان شاهد باشیم. بدیهی است که در این راستا برگزاری یک آزمون ویژه مهارت در زبان فارسی جهت متقاضیان تحصیل در دانشگاه های ایران ضروری می باشد.
در همین راستا جهت آشنایی مخاطبین با محتوای چنین آزمونی، نمونه ای از بخش «خوانش» (reading) آزمون TOFEL (Test Of Farsi jahate Esbate Liaghat) برای نخستین بار در این جا منتشر می گردد.

دستورالعمل: متن زیر را از نظر منوّر خود گذرانده و بر اساس متن، دانش عمومی فارسی و با توکّل به خدا به سوالات پاسخ دهید.

1. خبرگزاري فارس: عضو كميسيون فرهنگي مجلس درباره عكس‌العمل نمايندگان به حضور رحيم مشايي در جلسه رقص و آواز زنان ترك گفت: جمعي از نمايندگان در جلسه روز سه شنبه مجلس در صحن علني به رئيس جمهوري تذكر مي‌دهند.

2. سعيد ابوطالب در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعي فارس افزود: كميسيون فرهنگي مجلس مشغول تهيه گزارشي از تخلفات و سوء مديريتهاي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري است كه روز سه شنبه دراين كميسيون قرائت مي‌شود.

3. عضو كميسيون فرهنگي مجلس گفت: در اين گزارش به مباحث مختلفي از تخلفات در سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، سوء مديريتها و مسائل مختلفي از جمله فيلم حضور رئيس اين سازمان در مراسم رقصي در تركيه اشاره شده است.

4. وي در ادامه گفت: در اين جلسه‌ كه به نام اجلاس گردشگري كشورهاي اسلامي در كشور تركيه تشكيل شده و رحيم مشايي نيز تا پايان مراسم رقص و آواز حضور داشته است، هيچ شخصيت ديگري در حد معاون رئيس جمهوري و وزير از كشورهاي ديگر حضور نداشته است و وي مي‌توانسته جلسه اي را كه رسميتي نداشته است ترك كند.

5. عضو كميسيون فرهنگي مجلس ادامه داد: ممكن است رحيم مشايي بگويد، مطلع نبوده است كه چنين مراسمي برپا مي‌شود اما بعد از دقايقي از حضورش در مجلس كه متوجه فضاي حاكم بر آنجا شده است، مي توانسته جلسه را ترك كند.

6. ابوطالب اظهار داشت: وي به عنوان شخصيت رسمي در اين اجلاس شركت كرده و در جايي از اين فيلم نشان داده مي‌شود كه روباني توسط وي پاره مي‌شود. پس مشخص است كه به عنوان مقام رسمي از سوي آنها دعوت شده است.

7. وي درباره دستگيري دو نفر از خبرنگاراني كه اين فيلم را منتشر كرده‌اند، گفت: اين دو نفر آزاد شده‌اند.اما منطقي نيست بعد از شكايت از فردي، به سرعت آن فرد دستگير شود، شكايت هم روالي دارد و معمولا ابتدا فرد را احضار مي‌كنند و در صورت عدم عكس‌العمل آنها را دستگير مي‌كنند.

8. وي تاكيد كرد: درباره عملكرد معاون رئيس جمهوري بايد رئيس جمهوري پاسخ دهد، ما آماده‌ايم پاسخ را بشنويم، تا به حال هم درباره رحيم مشايي تذكراتي را به رئيس جمهوري داده‌ايم اما پاسخي نگرفتيم.

9. عضو كميسيون فرهنگي مجلس گفت: فيلم اين اجلاس با همكاري شركت تركيه‌‏اي تورسب و موسسه‌‏ CNR كه برگزاركننده نمايشگاه‌‏ها در تركيه است تهيه شده و براي بخش‌‏هاي خصوصي و تمام اشخاص شركت‌‏كننده در مراسم ارسال شده است.

10. اخيرا يك حلقه سي دي توزيع شده كه در آن اسفنديار رحيم مشايي معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان گردشگري با حضور در مراسم رقص و آواز زنان ترك به تشويق آنها پرداخته است. اين سي‌دي مربوط به حضور رحيم مشايي در اجلاس گردشگران كشورهاي اسلامي است كه در آذر ‌ماه سال 84 در تركيه برگزار شد. در اين جلسه اسفنديار مشايي به عنوان معاون رئيس جمهور و رئيس سازمان گردشگري در رديف جلو و روبروي محل رقص نشسته است. فيلم اين مراسم در دفتر خبرگزاري موجود است.

پرسش ها:
1. دلیل شرکت معاون رییس جمهوری و رییس سازمان میراث فرهنگی در مراسم رقص و آواز زنان ترک زبان چیست؟
الف- اعلام حمایت از حقوق زنان
ب- اعلام حمایت از حقوق ترک زبانان
ج- بررسی امکان وجود هاله های نور در سایر عرصه های جهانی
د- تثبیت نقش ایران در ردیف اول در منطقه

2. بر اساس اطلاعات ارائه شده در متن، چرا هیچ مقام ارشد دیگری در حد وزیر و معاون رییس جمهوری در سالن حضور نداشته است؟
الف- چون مقامات ارشد سایر کشورها علاقه ای به رقص و آواز نداشته اند
ب- چون مقامات ارشد سایر کشورها در زمان اجرای مراسم در جاهای دیگری مشغول ارتکاب انواع بهتری از گردشگری بوده اند
ج- چون تمام بلیط های ردیف اول توسط آقای رحیم مشایی خریداری شده و جایی در خور مقامات ارشد سایر کشورها باقی نمانده بوده است
د- چون مقامات ارشد سایر کشورها حوصله حضور در مجالس سایر کشورها و پاسخگویی به کمیسیون فرهنگی آن کشور ها را نداشته اند

3. اساسا چرا آقای رحیم مشایی در ردیف اول نشسته و تا پایان مراسم نیز حضور داشته اند؟
الف- جهت اجتناب از، از رسمیت افتادن جلسه
ب- جهت تنظیم فاصله مناسب برای نهی از منکر و سپس در صورت حصول شرایط، امر به معروف
ج- جهت تامین هاله نور مناسب به منظور پوشش دادن سالن رقص در طول اجرای برنامه
د- هیچکدام

4. با توجه به متن، از کجا می فهمیم که رییس سازمان میراث فرهنگی به عنوان یک مقام رسمی در مراسم حضور داشته است؟
الف- چون در ردیف اول نشسته بوده
ب- چون تا پایان مراسم سالن را ترک نکرده
ج- چون این مراسم اصولا ویژه مقامات رسمی برگزار شده بوده
د- چون در جایی از مراسم روبانی توسط وی پاره می شود

5. با توجه به پاراگراف 6، سکانسی را که با حضور روبان و رییس سازمان میراث فرهنگی نشان داده شده تشریح کنید
الف- در جایی از فیلم نشان داده می شود که روبانی توسط وی پاره می شود
ب- در جایی از فیلم نشان داده می شود که وی روبان پاره ای را می بندد
ج- نشان داده می شود که وی در جایی از فیلم که پاره شده است، روبانی می بندد
د- در جای دیگری از فیلم دیگری نشان داده می شود که چیز دیگری پاره شده و روبان و سازمان میراث فرهنگی نکته انحرافی سوال می باشد

6. با توجه به جمله « منطقي نيست بعد از شكايت از فردي، به سرعت آن فرد دستگير شود » در پاراگراف 7، کدام یک از گزاره های حقوقی ذیل، منطقی به نظر می رسد؟
الف- بعد از شکایت از فردی، به سرعت باید وی اعدام شود
ب- بعد از شکایت از فردی، آن فرد می بایست به طریقه slow motion دستگیر شود
ج- بعد از شکایت از فردی، باید ابتدا مراحل قانونی طی شده و سپس وی به سرعت اعدام شود
د- افراد باید ابتدا به سرعت دستگیر شده و سپس سر فرصت از آن ها شکایت شود

7. با توجه به متن و با استفاده از دانش خود از ضرب المثل های شیرین پارسی، کدامیک از گزینه های زیر واقعیت دستگیری خبرنگاران را بهتر توضیح می دهد؟
الف- گنه کرد در بلخ آهنگری، به ششتر شکایت شد از مسگری
ب- یکی بر سر شاخ بن می برید
ج- هر کی خربزه می خوره، یکی باید پای لرزش بشینه (اصل بقای انرژی)
د- شتر دیدی؟ غلط کردی!

8. با عنایت به پاراگراف های 9 و 10، چرا CD حاوی فیلم این مراسم در اختیار خبرگزاری فارس قرار دارد؟
الف- این خبرگزاری اخیرا یه عضویت بخش خصوصی ترکیه درآمده است
ب- خبرنگار این خبرگزاری یکی از رقصندگان یا خوانندگان بوده است
ج- خبرنگار این خبرگزاری CD مزبور را اشتباها به جای CD زهره از میدان انقلاب به دست آورده است
د- خبرنگار این خبرگزاری آقای رحیم مشایی بوده است

9. کدام یک از عنوان های زیر برای این متن مناسب تر است؟
الف- مجلس و سوء مدیریت
ب-اسلام و گردشگری
ج- جنایت و مکافات
د- این ره که تو می روی به ترکستان بود (بید)

مدتی این مثنوی تاخیر شد / وگرنه من کجا و بی وفایی ...


مدتی فر صت نشد که چیزی بنویسم، البته خوشبختانه (دست کم برای خودم)، این غیبت از نوع دو در هیدرولیک همیشگی نبود و انصافا در این مدت چندین «چیز» نوشتم یا آماده نوشتن کردم اما به دلایل متنوعی همچون ضیق وقت، خودسانسوری، ضیق وقت و تلاش برای انتخاب ترکیب و ترتیب توشته ها نگاشتن آن ها در این جا به تعویق افتاد. ه
به هر حال امروز بالاخره در یک اقدام انقلابی بارباپاپا استحاله شده و من تعدادی از نوشته های زمین مانده دو هفته پیش را پست خواهم کرد.