۱۳۸۵ اسفند ۸, سه‌شنبه

Reading Comprehension for TOFEL

در راستای گسترش مهارت های زبان فارسی و در ادامه ی تلاش های پیشین، توجه داوطلبین گرامی را به نمونه ی دیگری از Reading آزمون TOFEL (Test Of Farsi jahate Esbate Liaghat) جلب می نماییم.

دستورالعمل: متن زیر را از نظر منوّر خود گذرانده و بر اساس متن، دانش عمومی فارسی و با توکّل به خدا به سوالات پاسخ دهید.

1. در ايران برای اولين بار طرحی تهيه شده که طبق آن جزيره ای در درياچه اروميه برای تفريح زنان در نظر گرفته شده است که هيچ مردی به آن راه داده نمی شود.
2. اين جزيره، با نام "آرزو"، از جمله جزاير کوچک درياچه اروميه است که در صورت به اجرا درآمدن طرح ارائه شده، کليه امور آن، مانند حمل و نقل و امکانات تفريحی و رفاهی، توسط زنان و برای زنان اداره خواهد شد و مردان اجازه ورود به اين جزيره را نخواهند داشت.
3. وسعت اين جزيره هشتصد هکتار است و به لحاظ بزرگی پنجمين جزيره از 102 جزيره درياچه اروميه به حساب می آيد.
4. مدير عامل سازمان همياری های آذربايجان غربی (زيرمجموعه ای از استانداری آذربايجان غربی)، به روزنامه تهران امروز گفته است که در کنار اشتغالزايی برای زنان هدف ديگر از ارائه اين طرح توسعه فضای گردشگری در داخل ايران و همچنين جذب گردشگران خارجی بوده است.
5. آقای آقايی گفت برای جزيره زنان رستوران های کوچک، سوئيت های آبی و مراکز بهداشتی در نظر گرفته شده که مديريت همه اين امکانات با خود زنان خواهد بود.
6. هزينه تجهيز اوليه اين جزيره حدود 200 ميليون تومان تخمين زده شده و گفته می شود غلامرضا حسنی، امام جمعه آذربايجان غربی، نيز اجرای اين طرح را به لحاظ شرعی بلامانع دانسته است.
7. مدير عامل سازمان همياری آذربايجان غربی به روزنامه تهران امروز گفت دليل انتخاب جزيره آرزو موقعيت جغرافيايی مناسب آن بوده و همچنين طبيعت ديدنی اين جزيره می تواند در جذب توريست به اين درياچه موفق باشد.
8. پس از انقلاب اسلامی موضوع جداسازی جنسيتی در اماکن عمومی به دفعات مطرح بوده و در مواردی نيز به اجرا درآمده است. تفکيک مسافران زن و مرد در اتوبوس های شهری از اولين نمونه ها بود و به تازگی نيز تاکسيهای ويژه زنان در سطح شهر تهران کار خود را آغاز کرد.
9. پيشتر نيز استانداری تهران اعلام کرده بود در نظر دارد پارک های ويژه زنان را احداث کند تا زنان بتوانند بدون نياز به حفظ حجاب به ورزش و تفريح بپردازند.
10. بنابه گزارش ها از ايران در چند ماه اخير موج تازه ای از پيشنهادها برای جداسازی زن و مرد، به ويژه در ادارات دولتی، آغاز شده است.


پرسش ها:
1 – علت نام گذاری این جزیره به اسم «آرزو» چیست؟
الف – چون مردان در آرزوی ورود به این جزیره دچار سوختگی در نواحی مختلف بدن می شوند.
ب- چون آرزوی زنان ایرانی را مبنی بر تفریح در محیطی آزاد برآورده می کند.
ج – چون آرزوی مردان ایرانی را مبنی بر تبعید زنان به یک جزیره ناشناخته جامه عمل می پوشاند.
د – آرزو اسم نوه ی حجت الاسلام حسنی است.

2 – مطابق اظهارات مدیر عامل سازمان همیاری های آذربایجان غربی، هدف از ارائه ی این طرح چیست؟
الف – پر کردن اوقات فراغت زنان
ب- ایجاد اوغات فراغت برای مردان
ج – ایجاد اشتغال برای زنان
د – جذب گردشگران خارجی

3 – به نظر شما و با توجه به متن، این جزیره احتمالا سبب جذب چه نوع گردشگران خارجی خواهد شد؟
الف – زنان تنها
ب- زنان همجنسگرا
ج – مردان مسلط به تکنیک های عکسبرداری هوایی
د – مردانی که تصادفا در حال پرواز بر فراز دریاچه ی ارومیه با همسر/دختر/دوست دختر خود دچار درگیری شده و مایل به پرت کردن آن ها به دریا هستند.

4 – در صورت موفقیت این طرح و سرازیر شدن گردشگران خارجی به جزیره ی آرزو، چه راهکاری را برای پر کردن اوقات فراغت مردان همراه، در حین اقامت زنان در جزیره مناسب می دانید؟
الف – با مراجعه به رستوران های سنتی داخل ارومیه، نسبت به صرف میزان مکفی سماق اقدام نمایند.
ب- با گرفتن وقت قبلی به دفتر آقای حسنی یا یکی از نمایندگی های مجاز آن در استان مراجعه کرده و در صورت تشرّف به اسلام از امکانات خانه های عفاف استفاده نمایند.
ج – با استفاده از یک شیء برنده، شرایط لازم را جهت ورود به جزیره در خود ایجاد نمایند.
د – جزیره ی دیگری تحت عنوان «امید» در دریاچه ی نمک قزوین تجهیز شده و همراهان مرد مستقیما به آن جا اعزام شوند.

5 – منظور از عبارت «طبیعت دیدنی این جزیره» در پاراگراف 7 که بر اساس متن سبب جذب توریست به جزیره می شود، چیست؟
الف – عوارض طبیعی جزیره
ب- عوارض غیر طبیعی جزیره
ج – رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی
د – هیات مدیره ی رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی

6 – نظر به همزمانی ارائه ی این طرح با طرح سهمیه بندی جنسیتی کنکور، چه نتیجه ی جامعه شناختی حاصل می شود؟
الف – مردان ایرانی اجازه ی کار در بیرون را به همسران/دختران خود نمی دهند ولی مطابق یافته های سازمان همیاری های آذربایجان غربی، با اعزام آن ها به جزیره مشکلی ندارند.
ب- دخترانی که در نتیجه ی طرح سهمیه بندی جنسیتی از ورود به رشته های تخصصی باز می مانند می توانند بدون نگرانی در رستوران های کوچک، سوئیت های آبی و مراکز بهداشتی مشغول به کار شوند.
ج – دختران می توانند با تبعید یک ساله ی خود به محیط آرام و دلپذیر جزیره آمادگی علمی بیش تری نسبت به پسران کسب کرده و بر سهمیه بندی جنسیتی فائق آیند.
د – با کاهش تعداد زنان دانشجو، طبق بررسی های آماری، میانگین اوقات فراغت زنان تا 60 درصد افزایش یافته و لذا استقبال از جزیره افزایش پیدا می کند.

7 – به نظر شما در صورت افتتاح جزیره ی آرزو کدام یک زنان سرشناس زیر تمایل بیش تری به سفر به این جزیره خواهند داشت؟
الف – آنجلینا جولی
ب- کاندولیزا رایس
ج – فاطمه رجبی
د – سرندی پیتی

8 – کدام عنوان زیر برای متن مناسب تر است؟
الف – آرزو بر جوانان عیب نیست
ب- تا امید هست، آرزو نباید کرد
ج – آرزو های بزرگ
د – قصه های جزیره

۱۳۸۵ اسفند ۵, شنبه

حکایت سه

در شهر کیوتو دو معبد ذن بود، یکی در شمال و دیگری در جنوب. هر کدام برای تهیه ی مایحتاج روزانه ی معبد، شاگردانی را مسوول قرار داده بودند.
روزی شاگرد معبد شمالی برای خرید سبزی به شهر رفت و در راه با شاگرد معبد دیگر برخورد کرد. شاگرد معبد جنوبی پرسید:
- کجا می روی؟
- هر جا پاهایم مرا ببرند!
این پاسخ، شاگرد معبد جنوبی را وادار به سکوت کرد. پس باز گشت و موضوع را با استاد خود در میان گذاشت.
استاد گفت: اگر فردا او را دیدی سوالت را تکرار کن و وقتی همان جواب را داد، بپرس اگر پا نداشتی به کجا می رفتی؟ به این ترتیب درسی به او خواهی داد.
روز بعد دو شاگرد به هم برخوردند و این گفتگو بین آن ها گذشت:
- کجا می روی؟
- هر جا باد مرا ببرد!
شاگرد معبد جنوبی باز ساکت ماند و در بازگشت از استاد کمک خواست.
استاد گفت این بار بپرس اگر باد نوزد به کجا خواهی رفت؟
گفتگوی فردای آن روز این گونه بود:
- کجا می روی؟
- می روم سبزی بخرم.

۱۳۸۵ بهمن ۲۹, یکشنبه

حکایت دو

«تانزان» و «اکیدو» دو راهب ذن در خیابان گل آلودی در شهر قدم می زدند که به دختری با جامه ابریشمین برخوردند. او به خاطر گل و لای می ترسید از خیابان بگذرد. «تانزان» به او گفت: بیا دختر و او را بغل کرد و از خیابان گذراند. دو راهب تا شب سخن نگفتند، سرانجام در دیر، «اکیدو» نتوانست بی تفاوت بماند و گفت: راهبان نمی بایست به دختران نزدیک شوند، خاصه به دختران زیبایی چئن او. چرا چنین کردی؟
«تانزان» گفت: دوست عزیز، من آن دختر را همان جا در شهر بر زمین گذاشتم؛ این تویی که او را با خود تا این جا آورده ای!

۱۳۸۵ بهمن ۲۷, جمعه

حکایت یک

استاد «جوشو» از راهبی که برای اولین بار در تالار مراقبه می دید، پرسید:
«آیا پیش از این تو را این جا دیده ام؟»
راهب گفت: «نه استاد، مرا ندیده اید».
جوشو گفت: «پس پیاله ای چای بنوش».
آنگاه از راهبی دیگر پرسید: «آیا قبلا تو را این جا دیده ام؟»
«بله استاد، مسلّما.»
جوشو گفت: «پس پیاله ای چای بنوش».
لختی بعد، راهبی که سرپرست تالار بود از جوشو پرسید:
«چرا شما با هر پاسخی که به سوالتان می دهند، چای تعارف می کنید؟»
استاد ناگهان با فریاد پرسید:
«عجب! تو هنوز این جایی؟»
«البته استاد!!»
«پس بیا پیاله ای چای بنوش».

صد حکایت ذن

نام ها گاهی غلط اندازند. بسا موضوعات سطحی و بی محتوا که بی جهت محبوب می شوند و این جا و آن جا از غریب و آشنا دائم در موردشان می شنوی. من اصلا میانه ی خوبی یا این موضوعات «محبوبیت آلود» ندارم و سعی می کنم تا حد امکان از آن ها احتراز کنم. نام ها امّا گاهی غلط اندازند.

چندی پیش در اعماق یکی از قفسه های کتاب خانه چشمم به کتابی خورد به نام «صد حکایت ذن». ظنّ غالب بردم که از همان کتاب های مزخرف یا مزخرفات مکتوب باشد. با این حال آن را برداشتم و ورقی زدم؛ کتاب مقدمه ی کوتاه ولی جامعی در باره ی آیین ذن بودیسم داشت که به روشی مقبول و علمی و به قلم یک دانشمند این رشته نگاشته شده بود. جلوتر که رفتم دیدم حکایت ها هم اکثرا از آن سنخ حکایات «جویده شده» با نتایج «اخلاقی» نیستند. رندی خاصی در آن ها بود که تلنگر های شوخ طبعانه ای می زد. طعمی از اشعار مولانا یا خیّام داشت انگار.

در این جا قصد نوشتن همه آن ها را ندارم. از نوشتن آن هایی که خواهم نوشت هم قصد تبلیغ یا نقد عقیده ای را ندارم. تنها می خواهم منتخبی از آن ها را جایی برای خود ثبت کرده باشم و نیز شاید کسانی در لذت تلنگر خوردن از آن ها با من شریک شوند.

تدریجا که پیش رفتم سعی می کنم تمام یا بخشی از مقدمه ی کتاب را جهت تبیین مفاهیم پایه ای و بعضی اصطلاحاتی که در حکایات به کار رفته اضافه کنم.
شایان ذکر است که در متن کتاب حکایات دارای عنوان هستند که من آن ها را حذف کردم.

مشخصات کتاب چنین است:
صد حکایت ذن
گردآوری و برگردان: دل آرا قهرمان
ناشر: نشر میترا
1377

۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

سیب


حوّا دستش را به طرف او دراز کرد و گفت: بیا. سیب بخور! آدم گفت: ولی آخر خدا .... حوّا لب او را با بوسه ای بست و با ناز گفت: تو را به خدا ... بیا بخوریم دیگر! آدم مردّد شد. بوی گس سیب و طعم تازه ی بوسه او را مسحور کرده بود. درنگی کرد. و سیب را به دهان برد.

رنگ های تلخ و ترش و شیرین در سر او چرخیدن گرفت. چرخید و چرخید و چرخید ... و چون چشم باز گشود، بر زمین بودند.

حوّا با چشمانی بهت زده و نگاهی بغض آلود عذرخواهانه زبان گشود: ولی ... من.... آدم لبان او را با بوسه ای بست. سیب را دو نیم کرد. دستش را به طرف او دراز کرد و گفت: بهشت به جهنّم! ولنتاینت مبارک!



پی نوشت:
با پوزش از کتاب مقدّس و کمپانی اپل مکینتاش به خاطر نقض کپی رایت

۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

نقش مناسبت در مناسبات ملی

نگاه مختصری به تاریخ ایران در هزاره ی اخیر، صده ی اخیر و همچنین ظرف چند ساعت گذشته به خوبی نشان می دهد که مناسبت های گوناگون از نقش حیاتی در شکل گیری وقایع حساس تاریخی برخوردار بوده اند. به عنوان مثال می توان به مواردی از قبیل برگزاری جشن هسته ای در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، افزایش حضور زنان در مراکز درمانی به مناسبت روز زن، کاهش تعداد دانشجویان دانشگاه ها به مناسبت روز دانشجو، آبگیری سد سیوند در سالروز تولد کوروش کبیر، تغییر ساعت کاری بانک ها در 22 بهمن و وقوع کودتای بیست و هشت مرداد در 28 مرداد 32 اشاره نمود.

نظر به این که ما به گواهی آگاهان و تایید پزشکی قانونی پسر خوبی بوده، هر روز صبح، ناخن هایمان را کوتاه کرده، هر شب دندان هایمان را مسواک می زنیم و هر ظهر سرمان را با شامپوی ضدّ قورمه سبزی شستشو می دهیم، این بحث را در همین جا مختومه اعلام می کنیم. اینک به خبری که هم اکنون به دستمان رسید توجه فرمایید:

وبلاگ های یاهو که دو هفته پیش به مناسبت دهه محرّم فیلتر شده بود، هفته پیش به مناسبت دهه فجر بازگشایی شد.
البته این مهم تاثیری به حال این بنده نداشته و فعلا تا صاحبخانه جدید جوابمان نکرده همین جا سکنی می گزینیم.

۱۳۸۵ بهمن ۱۶, دوشنبه

گزارش خبری

این شعرگونه چنان که گفتم می بایست روز عاشورا درج می شد که نخست به خاطر سفر، سپس به دلیل فیلترینگ، و در ادامه به واسطه ی اسباب کشی (قس علی هذا ...) انتشار آن به تعویق افتاد
آفتاب
در ناف ِ آسمان
می سوزد.
در خیابان های تهران
پیرهن ها همه سیاه است
و چراغ ها قرمز.

عزاداران
دسته دسته
می گذرند.
نرسیده به میدان
مجاور خیمه
دسته ای قمه می خورند
و دسته ای
قیمه.


عزاداران
دسته دسته
می گذرند؛
پیشاپیش ِ دسته
علمدار
پیداست
و در معاونت او
از چپ و راست،
نیرو های امدادی
تعادل استاتیکی ِ عَلَم را حفظ می کنند.
آفتاب امّا
در قلب کربلا می سوزد
و در سایه شرمگین ِ او
علمدار
تنهاست.
تاریخ – به اعتقاد آگاهان -
عجول تر از عِلم استاتیک است.

در میان ِ دسته،
گروهی به سینه زنی مشغولند
و گروهی
به سینه زنی.

فغان ِ سنج و طبل
در فضای کوچه
می پیچد
و عقب داران ِ سیاه پوش
با طبل ِ یاماها بر دوش،
مویه کنان
می گذرند.

آفتاب
از ناف ِ تهران
به زیر می آید.
عزاداران
هنوز
دسته دسته
می گذرند؛


دسته ای
دست بر سر می کوبند.
دسته ای از برادران ِ صبور
دست دست می کنند
تا دسته ی خواهران ی غیور
خرامان برسند.
تا اینان
سر به سر آنان بگذارند
و آنان
اینان را
دست به سر کنند.
آخرین آمارِ شکستگی ِ سر و دست
حاکی از ثبت یک رکورد نوین است.
و چنین است
که در کارناوال ِ سر و دست
طبق بخشنامه های جدید الاحداث،
نمایش ِ سر ِ حسین
و دست ِ عبّاس
ممنوع اعلام می شود.


آفتاب
کماکان
در قلب کربلا
می سوزد.
هواشناسان
این پدیده را ناشی از اختلاف ساعت می دانند.

عقربه ها به پیش!
این جا عاشوراست،
صدای جمهوری اسلامی ایران.

۱۳۸۵ بهمن ۱۵, یکشنبه

سهراب کُشی و اسباب کِشی

کنون گر تو در آب ماهی شوی
و گر چون شب اندر سیاهی شوی
وگر چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
گر از دست تقدیر هم بر جهی
نِئی ایمن از طرح سامان دهی
بَر و ساز و کوپال، حاضر کنم
بیابم تو را باز و فیلتر کنم

دیروز بعد از سفر ِ کمی تا قسمتی یک هفته ای که به ولایت داشتیم، سراغ جناب یاهو آمدم که نوشته ای را که بنا بود در حوالی عاشورا درج کنم و کمبود تکنولوژی اذن انتشار آن نداده بود، با چند روز تاخیر در وبلاگ بگذارم.
غافل از این که دوستان ما در وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (که هر یک از ارکان این نام را هفت لایه معنایی موجود است و در هر لایه دنیایی مسدود!)، دستخوش حساسیت فصلی یا شور حسینی – نمی دانم کدام - شده اند. نمی دانم این عارضه موضعی بوده یا جهانی، موقتی بوده یا دائمی، ولی حقیقت آن است که در حوزه ی دسترسی این بنده ی کم ترین، فیلترینگ مبارکه، تمام سی صد و شصت درجه ی دایره ی وبلاگ های یاهو را متبرّک فرموده است.
به هر حال ضمن تقدیر فراوان از دست اندرکاران این ابتکار بدیع، من نیز در یک اقدام سریع از این طلیعه ی بهاری و توفیق اجباری استفاده کرده و به یک وبلاگ مجهز تر نقل مکان می کنم. امید است چند روزی بیش تر بتوانم به حیات لم یتفلتر خود ادامه دهم؛ لا اقل تا روزی که همه سایت های مبتدا به http://www/ فیلتر نشده باشند!
آدرس جدید وبلاگ:
http://jizzzghoolak.blogspot.com/
نوشته ها و کامنت های قبلی را در اسرع وقت به خانه جدید تبعید خواهم نمود
و حفظکم الله جمیعا و استثناکم من الفیلترون و الفیلترات!