در شهر کیوتو دو معبد ذن بود، یکی در شمال و دیگری در جنوب. هر کدام برای تهیه ی مایحتاج روزانه ی معبد، شاگردانی را مسوول قرار داده بودند.
روزی شاگرد معبد شمالی برای خرید سبزی به شهر رفت و در راه با شاگرد معبد دیگر برخورد کرد. شاگرد معبد جنوبی پرسید:
- کجا می روی؟
- هر جا پاهایم مرا ببرند!
این پاسخ، شاگرد معبد جنوبی را وادار به سکوت کرد. پس باز گشت و موضوع را با استاد خود در میان گذاشت.
استاد گفت: اگر فردا او را دیدی سوالت را تکرار کن و وقتی همان جواب را داد، بپرس اگر پا نداشتی به کجا می رفتی؟ به این ترتیب درسی به او خواهی داد.
روز بعد دو شاگرد به هم برخوردند و این گفتگو بین آن ها گذشت:
- کجا می روی؟
- هر جا باد مرا ببرد!
شاگرد معبد جنوبی باز ساکت ماند و در بازگشت از استاد کمک خواست.
استاد گفت این بار بپرس اگر باد نوزد به کجا خواهی رفت؟
گفتگوی فردای آن روز این گونه بود:
- کجا می روی؟
- می روم سبزی بخرم.
۲ نظر:
YOOOOHAHAHAHAHA :D
ama khodemoonima, fek kardi hala ke in ketabe ro peyda kardi mizarim khodet dige nanevisi? :d sakht dar eshtebahi :p
خوب يك دفعه اسم وبلاگتم عوض كن!!
اين حكايت ها جالب هستن اما صرف انتخاب كردن تو براي وبلاگ كافي نيست
ارسال یک نظر